
راه روشن روشنفکری اصیل اسلامی در نگاه مقام معظم رهبری؛ علائم بیماری و سلامت روشنفکری
مقدمه جریان روشنفکری مقوله ای است محوری در جریانات سیاسی، اجتماعی و فرهنگی ایران معاصر. این جریان از ابتدای شکل گیری با چالش ها و مسائل اساسی روبرو بوده و در عین حال چالش ها و معضلات گوناگونی را نیز منشأ بوده است. رویکردهای متنوع و غالبا متعارضی در خصوص مفهوم و جریان روشنفکری در ایران وجود دارد. برخی رویکردی کاملا مثبت به آن داشته و در آن چیزی جز «روشنی»، «خرد» و «پیشرفت» نمی بینند اما برخی دیگر درست عکس این نظر را داشته و روشنفکری را پدیده ای شوم و تاریک و منشأ معضلاتی گوناگون می دانند. برخی دیگر نیز رویکردی چندوجهی داشته و به همه ی ابعاد، مناشی و مآثر آن نظری واحد ندارند. رهبر انقلاب اسلامی به این مفهوم توجه خاصی داشته اند. ایشان به تعبیر خودشان کسی است که همه جوانی اش را در فضای روشنفکری زمان خود گذرانده و با خیلی از چهرههای معروف روشنفکری ایران، یا از نزدیک آشنا بوده، یا با آثارشان آشنا بوده و درست آنها را میشناسند1. مبتنی بر همین آشنایی و تماس تنگاتنگ است که در خصوص این جریان و ماهیت و منشاء شکل گیری آن به مناسبت های مختلف نظراتی ارائه نموده اند. در این مقال تلاش می شود از مجموع مباحث تفصیلی ایشان، چکیده ای رسا و مفید عرضه گردد. مفهوم روشنفکری واژه ی «روشـــنـــفکر» واژه ای وارداتی است که ریشه در زبان و فرهنگ اروپایی دارد. این واژه در زبان فرانسه برگرفته از واژه ی «انتلکت» به معنای قوه ی عقلی است. این واژه قرن ها با توجه به ریشه ی لاتینی اش، به معنای وصفی و به عنوان صفت و به معناهای «عقلی»، «عقلانی»، «فکری» و «اندیشمندانه» به کار می رفت و در زبان های اروپایی برای بیان مواردی چون «کارفکری»، «تصمیم عقلانی» یا «نظریه ای اندیشمندانه» از آن استفاده می شد2. واژه ی «روشنفکر» در زبان فارسی، معادل واژه ی Intellectuel در زبان فرانسوی، aufklarer در زبان آلمانی، intelligentsia و enlightenment در زبان انگلیسی و واژه های متنوّر، متنوّرالعقل، مفکّر و مثقّف در زبان عربی است.3 در لغتنامه ی دهخدا آمده که روشن فکر، صفت مرکب است و معنای (لغوی) آن عبارت است از: «کسی که دارای اندیشه ی روشن است».4 رهبر انقلاب روشنفکری را مقوله ای می داند که اساساً ضدّ ارتجاع است. از نظر ایشان روشنفکری مقولهای است که رو به جلو دارد و به آینده نگاه میکند؛ یعنی همان مفهومی که در فارسی آن را از «انتلکتوئل» فرانسوی ترجمه کردهاند. ایشان با استناد به بیان کسانی که اهل فنّ و زبانند، معتقدند این ترجمه، ترجمه ی درست و دقیقی نیست. از نظر ایشان این هویّت پیشرو و آیندهنگر، رو به مستقبل دارد و نمیتواند با رجعت و عقب گرد خو کند5. در بیان خصوصیات روشنفکر، روشنفکری را واقعیتی می داند که در آن، فکر علمی، نگاه به آینده، فرزانگی، هوشمندی، احساس درد در مسائل اجتماعی و به خصوص آنچه که مربوط به فرهنگ است، مستتر است6. در مجموع از نظر ایشان، روشنفکری، عبارت است از حرکت، شغل، کار و وضعی که با فعّالیت فکر سروکار دارد و روشنفکر، کسی است که بیشتر با مغز خودش کار میکند، تا با بازویش؛ با اعصاب خودش کار میکند، تا با عضلاتش7. تاریخچه و مبنای بیمار روشنفکری در ایران از نظر رهبر انقلاب، بدون بررسی مناشی و روند شکل گیری جریان روشنفکری و نخستین فعالان و مروجان آن به درک درستی از این جریان پیچیده و اثر گذار نخواهیم رسید. رهبر انقلاب معتقدند جریان روشنفکری متأثر از تحولات و پیشرفت های غربی بوده و به شکل مقلدانه و نامتناسبی در ایران بازسازی شده است که در مجموع، جاذب بسیاری از ویژگی های منفی نسخه ی اصلی و خالی از ویژگی های مثبت آن می باشد. روشنفکری در ایران بیمار و معیوب متولّد شد8. چون کسانی که روشنفکران اوّلِ تاریخ ما هستند، آدمهایی ناسالمند؛ کسانی مثل میرزا ملکمخان ارمنی، میرزا فتحعلی آخوندزاده، حاج سیّاح محلّاتی که اوّلین نشانهها و پیام های روشنفکری قرن نوزدهمی اروپا را وارد ایران کردند، به شدّت نامطمئن بودند9. ایشان، میرزا ملکمخان را که داعیه ی روشنفکری داشت و میخواست علیه دستگاه استبداد ناصرالدّینشاهی روشنگری کند دلّال معامله بسیار استعماری و زیانبار «رویتر» و نیز دلال در قضیه «رژی» می داند10. از نظر ایشان میرزا فتحعلی آخوندزاده هم شبیه میرزا ملکمخان است. ایشان قبل از انقلاب اکتبر به قفقاز رفت و در روسیه سر سفره ی تزارها نشست و با کمک تزارها و زیر سایه ی آنها، شروع به مبارزه با استبدادکرد که از نظر رهبری این مبارزه، مبارزه ی نامطمئن و غیرقابل قبولی بود به این دلیل که اولین چیزی که اینها هدف قرار میدادند، به جای اینکه بیشتر به استبداد و جهات سیاسی بپردازند، به دین و اعتقادات مردم و سنّت های اصیل بومی میپرداختند11. از نظر رهبری طبقات بعدی روشنفکری هم، طبقات مطمئنی نبودند؛ اینان بیشتر شاهزادهها، اشراف و اعیانزادهها بودند. به طور کلی در دوره ی قاجار یک روشنفکر وطنیِ میهنیِ بیغرضِ دلسوزِ علاقهمند، در بین مجموعه ی روشنفکران ایران کمتر دیده شد12. در دوره ی رضاخان نیز، روشنفکران درجه ی یکِ کشور، از اساتید، از نویسندگان و از متفکّرانی که جزو زبدگان روشنفکری بودند، در خدمت رضاخانی قرار گرفتند که از فرهنگ و معرفت بویی نبرده بود. رهبری معتقدند دفاع اینها از رضاخان، هیچ وجهی نداشت چون نه باسواد بود، نه فرهنگی بود، نه ملی بود و همه میدانستند که او مجری سیاست های انگلیسیهاست. خودِ روشنفکران میدیدند که انگلیسیها رضاخان را آوردند، برکشیدند، به قدرت رساندند، سلطنت او را تقویت کردند، مقدّماتش را فراهم کردند، موانعش را نابود کردند و جاده را برای او صاف نمودند. در چنین شرایطی، روشنفکران، ایدئولوگهای حکومت کودتایی رضاخانی شدند! هر کاری که او خواست بکند، اینها ایدئولوژی و زیربنای فکریش را فراهم مینمودند و برایش مجوّز درست میکردند!13 آیت الله خامنه ای، دوره ی بعد از رفتن رضاخان و بعد از شهریور بیست را دوره ای می داند که حکومت عجیب و غریبی در آن زمان تشکیل شده بود و بعضی از صادق ترین روشنفکران گرچه به شوروی وابسته بودند به حزب توده پیوستند. دسته ای از روشنفکران مثل ستون پنجم شوروی ها در ایران عمل میکردند14. بعد از 28 مرداد، از لحاظ نشان دادن انگیزههای یک روشنفکر در مقابل یک دستگاه فاسد، سکوت عجیبی در فضای روشنفکری هست. خیلی از کسانی که در دهه ی بیست مورد غضب دستگاه قرار گرفته بودند، در دهه ی سی به همکاران مطیع دستگاه تبدیل شدند15. نقش روشنفکران در تاریخ ایران به طور کلی رهبری معتقدند دلیل مبنای بیمار روشنفکری در ایران، آن است که جریان مذکور در خدمت هویت و ارزش های ملی و دینی کشور قرار نگرفته و در بسیاری از مواقع نه تنها خدمت مناسبی انجام نداده بلکه با نوکری و سرسپردگی فکری و عملی در خدمت منافع کشورهای استعمارگر و استبداد داخلی بوده است. این روند در دوران قاجار بیشتر ماهیت دلالی و مزدوری داشته و در دوران شکل گیری نهضت انقلاب ایران، صورت دیگری پیدا کرده است: «در قضیهی 28 مرداد، هیچ مبارزهی حقیقی از جانب روشنفکران صورت نگرفت... شدّت عمل رژیم پهلوی در قضیهی 28 مرداد، با روشنفکرانی که احیاناً به دکتر مصدق یا نهضت ملی علاقهای هم داشتند، کاری کرد که بهکل کنار رفتند و هیچ مبارزهی حقیقی از طرف مجموعهی روشنفکر صورت نگرفت؛ در حالی که وظیفهی روشنفکری ایجاب میکرد که به نفع مردم و به نفع آیندهی آنها وارد میدان شوند، شعر بگویند، بنویسند، حرف بزنند و مردم را روشن کنند؛ اما این کارها انجام نگرفت. آل احمد در همین کتاب «خدمت و خیانت روشنفکران» میگوید: روشنفکران ایرانی ما به نظرم چنین تعبیری دارد دست خودشان را با خون پانزده خرداد شستند! یعنی لب تر نکردند! همین روشنفکران معروف؛ همین هایی که شعر میگفتند، قصّه مینوشتند، مقاله مینوشتند، تحلیل سیاسی میکردنــد؛ همیــن هــایی که داعیهی رهبری مردم را داشتند؛ همین هایی که عقیده داشتند در هر قضیه از قضایای اجتماعی، وقتی آنها در یک روزنامه یا یک مقاله اظهار نظری میکنند، همه باید قبول کنند، اینها سکوت کردند! این قدر اینها از متن مردم دور بودند و این دوری همچنان ادامه پیدا کرد. گاهی نشانههای خیلی کوچکی از آنها پیدا میشد؛ اما وقتیکه دستگاه یک تشر میزد، برمیگشتند میرفتند! ... بدترین کاری که ممکن بود یک مجموعهی روشنفکری در ایران بکند، کارهایی بود که روشنفکران ما در دورهی پانزدهسالهی نهضت اسلامی انجام دادند؛ بهکل کنار رفتند! نتیجه هم معلوم شد: مردم مطلقاً از آنها بریدند. البته تا حدودی، تعداد خیلی معدودی وسط میدان بودند. از جمله خود مرحوم آل احمد بود. حتّی شاگردان و دوستان و علاقهمندانش وارد این میدان نشدند؛ خیلی دورادور حرکتی کردند. زندان ها از مردم، از روحانیون، از دانشجویان، از طلبهها، از آحاد مردم، از کارگر و از کاسب پُر بود. تمام طول این سال های متمادی، بیشترین تعداد زندانیان را، زندانیان مربوط به نهضت امام تشکیل میدادند؛ چون تلاششان، تلاشی بود که دستگاه را به ستوه میآورد. این چهرههای معروفی که همه میشناسید، زندان رفتند و ساعت های متمادی زیر شکنجه فریاد کشیدند؛ اما آن آقایان نه! البته بعضی از اینها که به خاطر چیز مختصری به زندان میافتادند، تقریباً به فوریت به توبهنامه میرسیدند! الآن در میان همین چهرههای معروفی که میخواهند عامل ارتجاع روشنفکری در زمان ما شوند ...کسانی بودند که در زندان نامه مینوشتند و التماس و گریه میکردند! ما اینها را کاملاً از نزدیک میشناسیم؛ خودشان هم میدانند که ما آنها را میشناسیمشان؛ اما جوانان اینها را نمیشناسند. آن مجموعهی آن روز، تا زمان انقلاب نشان داد که یک قشر غیر قابل اعتماد برای رهبری فکری مردم است16.» در مجموع از دیدگاه رهبر انقلاب، روشنفکران عاملی شدند برای کمک به انحطاط اخلاقی و ترویج بی حجابی .یکی از همین فعالیت های فاجعهآمیز، قضایای هفدهم دی بود که در زمان رضا شاه اتفاق افتاد. طبق نقشهی دشمنان اسلام و ایران، به کمک روشنفکران آن روزِ متصل به دربار پهلوی، تصمیم گرفتند که زن ایرانی را از دائرهی عفاف و حجاب خود بیرون کنند و این نیروی عظیم ایمانی را که به برکت عفاف زن همواره در جوامع مسلمان وجود داشته است، نابود کنند و بر باد بدهند17. روشنفکران عاملی شدند برای ذلت و عقب ماندگی و اجرای نقشه های استعماری. دولت انگلستان از عواملی در میان روشنفکران برخوردار بود، اینها را دید و نسخهی خودش را به اینها القاء کرد. گرچه در بین همان دلسوزان هم عدّهای از روشنفکران بودند لیکن یک عدّه روشنفکر هم بودند که مزدور و خودفروخته و از عوامل انگلیس محسوب میشدند18. روشنفکران عاملی شدند برای اخذ وجوه منفی فرهنگ غرب. و در زمانی که به اصطلاح موج مدرنیته را وارد این منطقه کردند، در واقع باید گفت فاضلاب های مدرنیته را به این منطقه فرستادند! علم و ابتکار و اختراعات جدید و پیشرفت فکری و دانشگاه های پیشرو را که به کشورهای الجزائر و مصر و عراق و بقیه ی مناطق تحت استعمار نیاوردند. اوّل چیزی که آوردند، ابتذال فرهنگی، کشف حجاب و کالاهای مصرفی پسمانده بود؛ یا حدّاکثر نظام های نسخشده ی درجه ی دو و سه ی آموزش و پرورش خود را آوردند19. بعد از پیروزی انقلاب، روشنفکری نوین به وجود آمد. از نظر ایشان با وجود مقاومت هایی که وجود داشت، در دورهی انقلاب، شاعر، نویسنده، منتقد، محقّق، کارگردان، سینمــاگر، نمایشنامهنویس و نقّاش، از دو قشر پدید آمد: یکی از عناصری که انقلاب اینها را به وجود آورده بود و دوم عناصری که از دورهی قبل بودند و انقلاب اینها را بهکلّی قلب ماهیّت کرده بود. برای اوّلین بار بعد از گذشت تقریباً صد سال از آغاز تحرّک روشنفکری در ایران، روشنفکری بومی شد. آن کسانی که در مقولههای روشنفکری فعّالترند و در مرکز دایرهی روشنفکری قرار دارند یعنی نویسندگان و شعرا تا برسد به قشرهای گوناگون، مثل هنرمندان و نقّاشان و ... اینها برای اوّلین بار در این کشور مثل یک ایرانی فکر کردند، مثل یک مسلمان حرف زدند، محصول روشنفکری و هنری و ادبی تولید کردند20. جنگ هم، میدانی برای بروز استعدادها در این زمینه شد و فضایی را که روشنفکری برای رشد و شکوفایی خودش لازم داشت، در همان جهت درست تشدید کرد. به طور کلی از نظر وی در عالم حرکت روشنفکری، این یک پیشرفت و یک ترقّی و یک کار منطبق با طبیعت روشنفکری بود؛ چون روشنفکری طبیعتش پیشروی است و درستش همین بود که از آن اشتباه و از آن بیماری نجات پیدا کند؛ اما در شرایط قبل از انقلاب امکان نداشت؛ شرایط انقلاب این تحول را ممکن و عملی کرد21. رهبری معتقدند بعد از جنگ تلاشهایی جدّی و ارتجاعی شروع شد برای اینکه روشنفکری ایران را به همان حالت بیماری قبل از انقلاب برگردانند: «ارتجاعِ روشنفکری... یعنی برگشتن به دوران بیماری روشنفکری؛ برگشتن به دوران بیغمی روشنفکران؛ برگشتن به دوران بیاعتنایی دستگاه روشنفکری و جریان روشنفکری به همهی سنّت های اصیل و بومی و تاریخ و فرهنگ این ملت. امروز هرکس این پرچم را بلند کند، مرتجع است؛ و لو اسمش روشنفکر و شاعر و نویسنده و محقّق و منتقد باشد. اگر این پرچم را بلند کرد پرچم بازگشت به روشنفکری دوران قبل از انقلاب، با همان خصوصیات و با جهتگیری ضدّ مذهبی و ضدّ سنّتی این مرتجع است؛ این اسمش ارتجاع روشنفکری است22.» شاخصه ها و منشأ بیماری روشنفکران رهبر انقلاب با وام گیری از اندیشه ی آل احمد سه شاخصه را شاخصه های اصلی روشنفکری بیمار در ایران می دانند. به نظر رهبر انقلاب اولین شاخصه ی روشنفکری بیمار، مخالفت با مذهب و دین است. یعنی روشنفکر از نظر این طیف بیمار، کسی است که لزوماً بایستی با دین مخالف باشد23. به نظر ایشان روشنفکری جدید، اصلًا اینطوری متولد شد؛ ضد دین و مخالف با دین و عازم بر قلعوقمع دین. دانشگاه هم که طبعاً زایشگاه و پرورشگاه همین روشنفکری جدید اروپایی بود چنین فضایی پیدا کرد24. دومین شاخصه ی روشنفکری بیمار، از نظر رهبری علاقهمندی به سنن غربی و اروپارفتگی و اینطور چیزها است25 . و سومین شاخصه روشنفکری بیمار هم درسخواندگی است26. از نظر مقام معظم رهبری، در فرهنگ بیمار روشنفکری ایران اگر کسی متدیّن شد، چنانچه علّامهی دهر باشد، اوّل هنرمند باشد، بزرگترین فیلسوف باشد؛ روشنفکر نیست! از نظر ایشان این سه خصوصیتی که برداشت عامیانه و خصوصیات عامیانهی روشنفکری است، در حقیقت سادهشدهی دو خصوصیت دیگری است که با زبان عالمانه یا زبان روشنفکری میشود آنها را بیان کرد. یکی از آن دو خصوصیت، عبارت است از بیاعتنایی به سنّت های بومی و فرهنگ خودی که این دیگر بحث عوامانه نیست؛ این حتمی است. دیگری، اعتقاد به جهانبینی علمی، رابطهی علمی، دانش و قضا و قدری نبودن اینها. این در حالی است که در معنای روشنفکری ساخته و پرداختهی فرنگ که اینها آن را از فرنگ گرفتند و آوردند بههیچوجه این مفهوم و این خط و جهت نیست! یعنی چرا باید یک روشنفکر حتماً به سنّت های بومی اش بیاعتنا باشد؛ علت چیست؟ چرا باید کسی که با تفکر خودش کار میکند، لزوماً به سنّت های زادگاه و کشور و میهن و تاریخ خودش بیگانه باشد، حتّی با آنها دشمن باشد، یا بایستی با مذهب مخالف باشد؟27. رهبر انقلاب دلیل این نوع برداشت انحرافی را در روحیه ی تقلید و خفت نسبت به فرهنگ غرب می داند. چیزی که در غرب بعد از دوران رنسانس اتفاق افتاد بسیار متفاوت از جریان فکری و مذهبی در ایران بود. مذهب و دین حاکم بر دوران قرون وسطی غیر از مذهب و دینی است که در ایران حاکم بود. بنابراین قیاس این دو اساساً بی مبنا و ناشی از جهل یا عمد بوده است. از نظر آیت الله خامنه ای روزی که مقولهی روشنفکری اوّل بار در فرانسه به وجود آمد، اوقاتی بود که ملت فرانسه و اروپا از قرون وسطی خارج شده بودند؛ مذهب کلیساییِ سیاهِ خشنِ خرافیِ مسیحیّت را پشت سر انداخته و طرد کرده بودند. دانشمند را میکُشد، مکتشف و مخترع را محاکمه میکند، تبعید میکند، نابود میکند، کتاب علمی را از بین میبرد. این بدیهی است که یک عدّه انسان های فرزانه پیدا شوند و آن مذهبی که این خصوصیت را داشت و از خرافات و حرف هایی که هیچ انسان خردپسندی آن را قبول نمیکند، پُر بود، به کناری بیندازند و به کارهای جدید رو بیــاورند و دائر ه المعارفِ جدیدِ فرانسه را بنویسند و کارهای بزرگ علمی را شروع کنند. بدیهی است که اینها طبیعت کارشان پشت کردن به آن مذهب بود. آن وقت روشنفکر مقلّد ایرانی در دورهی قاجار، که اوّل بار مقولهی «انتلکتوئل» را وارد کشور کرد و اسم منوّرالفکر به آن داد و بعد به «روشنفکر» با همان خصوصیت ضدّ مذهبش تبدیل شد، آن را در مقابل اسلام آورد؛ اسلامی که منطقیترین تفکّرات، روشنترین معارف، محکمترین استدلال ها و شفّاف ترین اخلاقیات را داشت؛ اسلامی که همان وقت در ایران همان کاری را میکرد که روشنفکران غربی میخواستند در غرب انجام دهند! یعنی در برههای از دوران استعمار، روشنفکران غربی، با مردم مناطق استعمارزدهی غرب همصدا شدند. مثلاً اگر کشور اسپانیا، کوبا را استعمار کرده بود و ثروت آنجا شکر کوبا را در اختیار گرفته بود، «ژان پل سارتر» فرانسوی از مردم کوبا و از «فیدل کاسترو» و از «چهگوارا»، علیه دولت استعماری فرانسه دفاع میکرد و کتاب مینوشت. به عبارت دیگر، روشنفکر غربی در برههای از زمان، با دولت و با نظام حاکم بر خودش، به نفع ملت های ضعیف مبارزه میکرد. این کار در ایران به وسیلهی میرزای شیرازی؛ میرزای آشتیانی در تهران؛ سید عبدالحسین لاری در فارس انجام شد. اینها با نفوذ استعمار مبارزه میکردند؛ اما چه کسی به انعقاد قراردادهای استعماری و دخالت استعمار کمک میکرد؟ میرزا ملکمخان و امثال او و بسیاری از رجال قاجار که جزو روشنفکران بودند. یعنی درست مواضع جابهجا شده بود؛ اما درعینحال مبارزه با دین خرافی مسیحیّت در روشنفکری ایران، جای خودش را به مبارزه با اسلام داد! بنابراین، یکی از خصوصیات روشنفکر این شد که با اسلام، دشمن و مخالف باشد28. در منطق رهبری، در روشنفکری به معنای حقیقی کلمه، نه ضدّیت با مذهب هست و نه ضدّیت با تعبّد. یک انسان میتواند هم روشنفکر باشد؛ به همان معنایی که همه روشنفکر را تعریف کردهاند کسی که به آینده نگاه میکند، کار فکری میکند، رو به پیشرفت دارد و هم میتواند مذهبی باشد، میتواند متعبّد باشد، میتواند مرحوم دکتر بهشتی باشد، میتواند شهید مطهّری باشد، میتواند بسیاری از شخصیت های روشنفکرِ مذهبیِ کاملًا مؤمن ما باشد که ما دیدهایم. هیچ لزومی ندارد که مخالف مذهب باشد29. از نظر رهبری جالب اینجاست که وقتی قید عدم تعبّد را جزو قیود حتمی و اصلی روشنفکری ذکر میکنند، نتیجه این میشود که علّامهی طباطبایی، بزرگ ترین فیلسوف زمان ما که از فرانسه فلاسفه و شخصیت های برجستهای مثل «هانری کربن» به اینجا میآیند و چند سال میمانند تا از او استفاده کنند، روشنفکر نیست؛ اما مثلًا فلان جوجهشاعری که به مبانی مذهب و مبانی سنّت و مبانی ایرانیگری اعتقادی ندارد و چند صباحی هم در اروپا یا آمریکا گذرانده، روشنفکر است؛ و هرچه در اروپا بیشتر مانده باشد، روشنفکرتر است!30. ایشان در همین راستا خود را بیگانه و بیزار از ورود به این بحث که گفته شود روشنفکری دینی آیا داریم، نداریم؛ می داند. از نظر ایشان نگاه نو، نگاه مبتکرانه به مسائل دینی و مسائل فکری اسلامی، همان نگاه روشنفکری است و معنایش بدعتگذاری نیست. همان مبانی را با ابعاد جدیدی که انسان به برکت گذشت زمان آن ابعاد را میشناسد، می فهمد و بیان می کند31. در مجموع با تعمق در بیانات رهبری می توان چند عامل اصلی را در شکل گیری بیماری روشنفکری در ایران موثر دانست: الف) ماهیت بیمار روشنفکری غربی: یک عامل مهم در معیوب بودن جریان روشنفکری در ایران، نقص اساسی در سرچشمه اصلی است؛ مبانی و اصول روشنفکری غربی مبانی الحادی و اومانیستی است که طبیعتا بیماری زا بوده و غالبا توجیه گر نظام سلطه و معارض با نظام توحیدی است. ایشان بیاعتنایی روشنفکران به فجایع و مصائبی که جامعه ی کنونی به آن مبتلاست و نظام استکباری در آن نقش اصلی دارد را جزء متمم آن استبداد و دیکتاتوری جهانی می داند32. ب) استعمارگران انگلیسی: رهبری معتقدند تقریباً لردهای سیاسی و انگلیسیهای عالیرتبهی دولتی در زمان قاجار، نقشهی سیاسی دنیا را رقم میزدند. در حقیقت، آنها با همهی دنیا کار داشتند؛ از استرالیا بگیرید، تا مناطق مرکزی آسیا، تا شبه قارّهی هند، تا ایران، تا خاورمیانه، تا شمال آفریقا و تا امریکا. آنها، به این نتیجه رسیدند که در این منطقهی حساس دنیا که نفت و گاز دارد و میباید انرژی آیندهی دنیای آن روز را تأمین بکند و از لحاظ سوقالجیشی، نقطهی حیاتی بین شرق و غرب محسوب میشد اگر بخواهند خودشان را تثبیت بکنند، مجبورند بهگونهای وجود وجدان دینی اسلام را در این منطقه علاج کنند؛ و الّا با بیدار بودن وجدان دینی و ایمان اسلامی مردم، ادامهی نقشههای آنها ممکن نخواهد بود. به همین دلیل دو راه را انتخاب کردند: یک راه، اشاعهی شهوات و باز کردن راه شهوترانی بود. جریان دیگر، جریان علمی و فکری بود. یعنی با ورود تفکرات علمیِ جدید به کشورهای اسلامی که قهراً جاذبه داشت و طبیعی بود که پیشرفت های علمییی که اروپا به آن دست یافته بود، جاذبه داشته باشد این پیشرفت های علمی را وسیلهای برای بیاعتقادی به دین و خاموش کردن شعلهی ایمان دینی در دل ها و از بین بردن بیداری وجدان دینی در آحاد مردم قرار دادند. لذا دانشگاه ها را از اول بر پایهی بیاعتقادی گذاشتند. از نظر ایشان هر گروه از جوانانی که در دورههای اول برای تحصیل رفتند، هدف تبلیغات ضد اسلامی اروپایی ها قرار گرفتند. آن کسانی که اولین پرورشیافتههای فرهنگ غرب بودند، غالباً با دین، بیگانگی و بلکه عنادی احساس میکردند33. از نظر ایشان روشنفکران وابسته، در داخل کشور ما کاشته شده بودند. غرب مسلط به فناوری و علم، روزی که خواست در ایران، پایگاه تسلط خودش را مستحکم کند، از راه روشنفکری وارد شد34 . ج)تقلید کورکورانه ی خود روشنفکران: همان روزی که در داخل کشور ما حرکت روشنفکری به وجود آمد و عدّهای احساس کردند باید به غربیان روکنند و از آنها یاد بگیرند، نقاط مثبت فرهنگ غرب را یاد نگرفتند. آنها به جای اینکه خُلقیّات مثبت را یاد بگیرند و ترویج کنند، چیزهای ظاهری و کمارزش و یا مضرّ را آموختند و رواج دادند. از جمله، آزادی جنسی، اختلاط زن و مرد، بیاعتنایی به معنویّت، حذف دین، بدگویی به روحانیان و یا مواردی مانند نوع و شکل لباس و میز و صندلی، و در کلّ، امور اینگونه را که یا خیلی کم اهمیت بودند، یا اصلًا اهمیت نداشتند و یا حتّی مضر هم بودند35. د) ذلت و خفت ذاتی برخی روشنفکران: از طرف دستگاه استکبار، برای خریدن نخبگان اقداماتی انجام شد؛ نخبگانی که اگرچه از لحاظ علمی یا سیاسی نخبه بودند؛ اما ارزش درونیشان، خیلی پایین بود و خیلی راحت خریده شدند؛ قلمها و زبانهایشان را فروختند، حتی فکرها و وجودشان را فروختند.. از آن روز اینها سراغ این نخبهها رفتند و با پول تطمیع شان کردند. اینها هم حقیر، ضعیف و اسیر بودند و تن دادند و خودشان را به پول فروختند36. هـ) عدم حضور رسمی قرآن در جامعه: در دوران حاکمیت های طاغوت، قرآن به صورت رسمی در جامعه حضور نداشت و نتیجه این شده بود که مجموعههای روشنفـکــری و مجموعــههـای دانشگاهی ما به کلی با قرآن فاصله داشتند؛ یعنی واقعاً در بین تحصیلکردههای آن زمان، کسی که با قرآن انسی داشته باشد، آشنائیای داشته باشد- نه آشنائی خیلی وسیع و عمیق، بلکه آشنائی محدود- واقعاً به چشم نمیخورد37. نتایج حاکمیت ایده ی روشنفکری بیمار از نظر رهبری مهم ترین نتیجه سیطره ی جریان بیمار روشنفکری کمک بـــه انحطــاط و زوال همه جانبه ی فرهنگی، اقتصادی و سیاسی بود. و روشنفکران ما کسانی بودند که به اروپا میرفتند یا نوشتههای آنها را میخواندند؛ لذا با پیشرفت های آنها آشنا میشدند و خود را در مقابل آنها ناتوان و حقیر میدیدند. در دیدگاه وی، گناه بزرگ نسل اول روشنفکران این کشور که مروّج تفکرات غربی و فرهنگ غربی بودند، همین است. به ملت ایران تبیین و اصرار و تکرار کردند که تو چیزی نیستی. ارزش های تو، اعتقادات تو، گذشتهی تو، تاریخ تو و بزرگان تو به چیزی نمیارزند. توانستند یک نسلِ از خود بیگانهای درست کنند که پذیرای یک حکومت ظالم و دستنشاندهای مثل حکومت رضاخان قلدر باشد38. ویژگی های روشنفکر اسلامی رهبر انقلاب معتقدند روشنفکر اسلامی باید واجد ویژگی هایی باشد تا بتوان حقیقتاً وی را روشنفکر نامید. بدون این شاخص ها از نظر ایشان روشنفکری اسلامی معنا نمی یابد. این شاخص ها به قرار زیرند: دردمندی و احساس مسئولیت اجتماعی39. بصیرت و هوشمندی40. تسلیم ناپذیری در مقابل زورگوئی های نظام استکباری41. علم آموزی و مبارزه ی همزمان42. دینداری و ایمانِ روشنبینانه و شجاعت43. مردمی بودن44. اعتماد به نفس45. پاکیزگی، پارسایی، پاکدامنی، آگاهی و روشنبینی46. منطق و استدلال قوی47. پیشرو بودن و آیندهنگری48. مصادیق روشنفکری رهبری، مصادیق و الگوهای عینی و خوبی بر اساس شاخص هایی که خود ترسیم می کنند به عنوان الگوی روشنفکر مسلمان مطرح می نمایند: امیرالمؤمنین علیهالسّلام، یک الگوی کامل برای همه است. جوانیِ پرشور و پرحماسهی او، الگوی جوانان است. حکومت سراسر عدل و انصاف او، الگوی دولتمردان است. زندگی سراپا مجاهدت و سراپا مسئولیت او، الگوی همهی مؤمنان است. آزادگی او، الگوی همهی آزادگان جهان است و سخنان حکمتآمیز و درس های ماندگار او، الگوی عالمان و دانشمندان و روشنفکران است49. امام راحل نیز نمونه ای دیگر از یک روشنفکر کامل و متعبد دینی از منظر رهبر انقلاب می باشد؛ امام خمینی (ره) متعبّد بود؛ اما تعبّدی دور از تحجّر و توقّف. او روشنبین و روشنفکر و نوآور در مباحث دینی بود؛ اما نوآوری دور از لاقیدی های نوآوران. به بیان رهبری، خیلیها در زمینهی مسائل دینی، سخن نویی را به میدان میآورند؛ اما این سخن نو، نشانهی لاقیدی و لاابالی گری آنها در وفاداری به متون اسلامی است؛ سخنِ آنهاست، نه سخن دین! روشنبینی و نوآوریِ امام، متّکی به دین و مبانی دینی بود؛ لذا آنچه را که در زمینهی مسائل اعتقادی و اخلاقی و فقهی اسلام عرضه کرد و نو بود، آنچنان بود که متبحّرترین و واردترین کسانی که در این علوم و دانش ها ورود داشتند، در مقابل آن اظهار تسلیم کردند و آن را به عنوان یکسخنِ بابنیاد پذیرفتند؛ نه به عنوان سخنی که متّکی به مبانی و اصول نیست. بنابراین، او متدیّن و متعبّد، اما در عینحال روشنبین و آگاه و بهکارگیرندهی خرد، با آفاق عظیم در مسائل اعتقادی و عملی بود؛ دینداریای که به یادآورندهی دینداریهای عصر نبوّت یا جلوههایی از عصر معصومین علیهمالسّلام بود50. ایشان همچنین کسانی مثل شهید مفتّح، آیت الله طالقانی، شهید بهشتی، شهید باهنر، شهید مطهری و برخی از علمای بزرگ تشیع مثل آیت الله بروجردی و شیخ محمد نهاوندی را نمونه هایی از روشنفکران اسلامی می دانند. مسئولیت روشنفکران یکی از مباحث مهمی که در جامعه ی روشنفکری نفوذ و رسوخ عجیبی دارد موضوع مسئولیت های روشنفکر است. برخی مدعی اند که اساساً روشنفکر در قبال مسائل گوناگون اجتماعی هیچ مسئولیت عملی را عهده دار نیست. تنها فهم آنچه در اطراف او می گذرد و ابلاغ آن، کافی است. در همین راستا مسئله ی رابطه حق و تکلیف و اینکه انسان مدرن و روشنفکر آیا صرفاً محق است یا تکالیفی نیز بر عهده دارد مناقشات جدی و گاه مضحکی را باعث شده است. رهبری به این دو مقوله به طور عام و مشخصاً مرتبط با مسئولیت های روشنفکران توجه داشته است. از نظر آیت الله خامنه ای مغالطهای وجود دارد که جزو همان خوشامدگوییهای به قصد عوامفریبی است؛ و آن این است که منطق اسلامی همهاش میگوید «تکلیف». در حالی که گفتمان جدید دنیا میگوید «حق». رهبری معتقدند بعضی کسان این حرف را رایج کردند و قصدشان این است که عدّهای که از تکلیف گریزانند، از خوشامدگوییهای اغواگرانه و غیر صادقانه خوششان بیاید. به نظر ایشان حقّ و تکلیف، دو روی یک سکّهاند. هیچ حقّی بدون تکلیف وجود ندارد. هرکس حقّی دارد و در قبال آن، تکلیفی هم بر عهده دارد. بنابراین، اینکه از حق بگویید؛ اما از تکلیف نگویید، حرف سخیف و بیمحتوا و بیمنطقی است51. در همین راستا ایشان معتقدند روشنفکران مانند سایر اقشار جامعه تکالیف و مسئولیت هایی را عهده دارند که برخی از اینها مشترک است اما بخشی از آنها در خصوص روشنفکران اهمیت و جایگاه خاص تر و جدی تری پیدا می کند اما برخی مسئولیت ها را نیز بیشتر متوجه و مخصوص روشنفکران می دانند: توجه همزمان به حق و تکلیف52. اصلاح خویش53. کمک به رفع عقب ماندگی54. جلوگیری از رواج دنیاطلبی و اشرافی گری55. حفظ سیرت انقلاب اسلامی56 مبارزه با استکبار57. امر به معروف و نهی از منکر58. ترویج اسلام سیاسی و تقویت آن59. حفظ عوامل عزت ملی60. حفظ و تقویت ایمان و معنویت و غیرت دینی61. ترسیم شخصیت پیامبر اکرم62. تدوین منشور وحدت مسلمین63. مقابله با تهاجم فرهنگی64. بستر سازی برای برگشت مردم به قرآن65. نتیجه گیری به طور کلی رهبر انقلاب انتقادات جدی و بنیادینی بر مبنا و اصول شکل گیری جریان روشنفکری وارد می دانند اما در مجموع اصل مقوله ی روشنفکری را با توجه به مفهوم مثبت آن، مورد نیاز و ضروری برای رشد و ترقی جامعه در نظر می گیرند. ایشان در مجموع مفهوم مرسوم روشنفکری به معنای نگاه رو به آینده و عقلانیت و خردورزی را با تفسیر و تلقی اسلامی از آن می پذیرند و معتقدند در این خصوص مناقشه نباید کرد و ضدیتی بین مذهب و روشنفکری نمی بینند. رهبر انقلاب با تحلیل روند شکل گیری روشنفکری در ایران معتقدند این جریان از ابتدا بیمار و معیوب شکل گرفت و باعث انحطاط فرهنگی و اخلاقی جامعه و نیز منشأ خیانت هایی به منافع ملی و سیاسی شد. البته از نظر ایشان این جریان بعد از انقلاب ولادت عقلانی پیدا کرد و متاثر از جنگ و دفاع مقدس آثاری مطلوب و مطمئن تولید نمود اما بعد از جنگ و به خصوص در زمان اصلاحات رویکرد ارتجاعی شکل گرفت که در پی برگشت به ماهیت بیمار و غرب پرست اولیه بود. از نظر رهبری لازم است برای مبارزه با احیاء مجدد و قوت یافتن این جریان ارتجاعی، مجاهدت جدی صورت بگیرد. رهبری با بیان الگوهای رفتاری مثل امیر المومنین علیه السلام، امام خمینی رحمت الله علیه و شهید مطهری به عنوان مصادیق روشنفکری اصیل دینی، ویژگی های متعددی برای روشنفکر اسلامی در نظر می گیرند مثل: اعتماد به نفس، مردمی بودن، اعتقاد به مبارزه با استکبار و اسرائیل، صفا و صمیمیت، پاکی و تقوا و بصیرت و هوشمندی. همچنین رهبری معتقدند روشنفکران مسلمان وظایف سنگینی را عهده دار می باشند: ترویج اسلام، تقویت بیداری اسلامی، اصلاح خویش، مبارزه با تهاجم فرهنگی، مبارزه با تفرقه و مجاهدت برای ایجاد اتحاد از جمله مهم ترین این مسئولیت ها می باشند. در مجموع رهبری وجود روشنفکر متعهد و ملتزم به مذهب را نیاز اساسی جامعه می دانند و معتقدند باید جریان روشنفکری اسلامی روز به روز پرشمارتر و قوی تر بشود. ایشان در چند جا ضمن تشریح ابعاد گوناگون فکری و شخصیتی شهید مطهری تصریح می کنند که باید تلاش بشود جریان فکری ایشان به عنوان یک مسیر درست در حوزه ی روشنفکری اسلامی تداوم پیدا کند و متوقف نشود؛ چون ما همیشه به مطهری نیاز داریم. از نظر ایشان در شخص شهید مطهری و امثال ایشان نمیشود متوقف شد. بر پایهی پیشرفت های فکری و نوآوریهای او باید جامعه و مجموعهی فکریِ اسلامی ما به نوآوریهای دیگری دست پیدا کند. ما احتیاج داریم مطهریهایی برای دههی آینده داشته باشیم؛ چون نیازهای فکری روز به روز و نوبهنو وجود دارد66. پی نوشت * دانشجوی دکتری انقلاب اسلامی. منابع 1. بیانات در جمع دانشجویان دانشگاه تهران 22/ 02/ 1377 2. آشوری، داریوش.(1378)، دانشنامه سیاسی (فرهنگ اصطلاحات و مکتب های سیاسی)، انتشارات مروارید، تهران، چاپ پنجم، ص 178. 3. معلم، مرتضی.(1362). فرهنگ کامل جدید فارسی ـ فرانسه، مؤسسه انتشارات امیرکبیر، تهران، ج 2، ص 1042. 4. دهخدا، علی اکبر. (1346).لغتنامه دهخدا، زیر نظر دکتر محمد معین، دانشکده ادبیات دانشگاه تهران، شرکت چاپ 128، تهران، ش، ج 26، ص 171. 5. بیانات در جمع دانشجویان دانشگاه تهران 22/ 02/ 1377 6. بیانات در جمع دانشجویان دانشگاه تهران 22/ 02/ 1377 7. بیانات در جمع دانشجویان دانشگاه تهران 22/ 02/ 1377 8. بیانات در جمع دانشجویان دانشگاه تهران 22/ 02/ 1377 9. بیانات در جمع دانشجویان دانشگاه تهران 22/ 02/ 1377 10. بیانات در جمع دانشجویان دانشگاه تهران 22/ 02/ 1377 11. بیانات در جمع دانشجویان دانشگاه تهران 22/ 02/ 1377 12. بیانات در جمع دانشجویان دانشگاه تهران 22/ 02/ 1377 13. بیانات در جمع دانشجویان دانشگاه تهران 22/ 02/ 1377 14. بیانات در جمع دانشجویان دانشگاه تهران 22/ 02/ 1377 15. بیانات در جمع دانشجویان دانشگاه تهران 22/ 02/ 1377 16. بیانات در جمع دانشجویان دانشگاه تهران 22/ 02/ 1377 17. بیانات در جمع اقشار مختلف مردم قم 19/ 10/ 1386 18. بیانات در اجتماع بزرگ مردم قم 14/ 07/ 1379 19. بیانات، سال1380، ص: 144 20. بیانات در جمع دانشجویان دانشگاه تهران 22/ 02/ 1377 21. بیانات در جمع دانشجویان دانشگاه تهران 22/ 02/ 1377 22. بیانات در جمع دانشجویان دانشگاه تهران 22/ 02/ 1377 23. بیانات در جمع دانشجویان دانشگاه تهران 22/ 02/ 1377 24. بیانات در دیدار با وزیر و مسئولان وزارت فرهنگ و آموزش عالی و رؤسای دانشگاه های سراسر کشور 23/ 05/ 1369 25. بیانات در جمع دانشجویان دانشگاه تهران 22/ 02/ 1377 26. بیانات در جمع دانشجویان دانشگاه تهران 22/ 02/ 1377 27. بیانات در جمع دانشجویان دانشگاه تهران 22/ 02/ 1377 28. بیانات در جمع دانشجویان دانشگاه تهران 22/ 02/ 1377 29. بیانات در جمع دانشجویان دانشگاه تهران 22/ 02/ 1377 30. بیانات در جمع دانشجویان دانشگاه تهران 22/ 02/ 1377 31. بیانات در جمع دیدار اساتید و رؤسای دانشگاه ها 09/ 07/ 1386 32. بیانات در دیدار دانشآموزان، دانشجویان، معلمان و پرستاران، به مناسبت روز 13 آبان 13/ 08/ 1371 33. سخنرانی در در جمع طلاب حوزههای علمیه و دانشجویان دانشگاه ها، به مناسبت روز وحدت حوزه و دانشگاه 28/ 09/ 1369 34. بیانات در دیدار وزیر، معاونین و رؤسای مناطق آموزش و پرورش سراسر کشور 21/ 05/ 1371 35. بیانات در دیدار وزیر و مسئولان «وزارت ارشاد» و اعضای «شوراهای فرهنگ عمومی کشور» 19/ 04/ 1374 36. بیانات در دیدار اساتید و دانشجویان دانشگاه امام صادق (علیهالسّلام) 29/ 10/ 1384 37. بیانات در دیدار جمعی از بانوان قرآنپژوه کشور 28/ 07/ 1388 38. بیانات، سال1383، ص: 259 39. سخنرانی در دیدار با مسئولان و کارکنان وزارتخانههای بازرگانی، کشاورزی، اطلاعات، و پست و تلگراف و تلفن، مسئولان بنیاد شهید، بنیاد مستضعفان و جانبازان، و بنیاد مسکن، مسئولان عقیدتی، سیاسی و فرماندهان نواحی ژاندارمری سراسر کشور و جمعی از خانوادههای معظم شهدا و جانبازان، در خجسته سالروز ولادت امام زمان (عج) 22/ 12/ 1368 40. بیانات به مناسبت روز مبارزه با استکبار جهانی09/ 08/ 1375 41. بیانات، سال1387، ص: 74 42. بیانات، سال1369، ص: 407 43. بیانات، سال1378، ص: 89 44. بیانات در دیدار با گروه کثیری از دانشآموزان، دانشجویان و اقشار مختلف مردم به مناسبت یومالله سیزده آبان 14/ 08/ 1376 45. بیانات، سال1379، ص: 44 46. بیانات، سال1383، ص: 39 47. بیانات در جمع روحانیون استان «کهگیلویه و بویراحمد» در آستانهی ماه محرّم 17/ 03/ 1373 48. بیانات در جمع دانشجویان دانشگاه تهران 22/ 02/ 1377 49. پیام به ملت شریف ایران، به مناسبت حلول سال جدید 01/ 01/ 1379 50. بیانات، سال1378، ص: 89 51. بیانات در جمع جوانان استان اصفهان 12/ 08/ 1380 52. بیانات در جمع جوانان استان اصفهان 12/ 08/ 1380 53. بیانات در جمع کارگزاران نظام در سالروز عید سعید مبعث 02/ 07/ 1382 54. بیانات در مراسم فارغالتحصیلی گروهی از دانشجویان دانشگاه تربیت مدرس 12/ 06/ 1377 55. بیانات در جمع شرکتکنندگان در همایش آسیبشناسی انقلاب 15/ 12/ 1377 56. بیانات، سال1387، ص: 186 57. پیام به مناسبت اولین سالگرد ارتحال حضرت امام خمینی (ره) 10/ 03/ 1369 58. بیانات، سال1371، ص: 112 59. بیانات در دیدار مسئولان و کارگزاران نظام به مناسبت سالروز هفدهم ربیعالاوّل 29/ 02/ 1382 60. بیانات، سال1376، ص: 114 61. بیانات، سال1378، ص: 31 62. بیانات، سال1379، ص: 59 63. بیانات، سال1386، ص: 11 64. پیام به حجاج بیتالله الحرام 12/ 12/ 1379 65. بیانات، سال1376، ص: 198 66. بیانات در دیدار اعضای کنگرهی حکمت مطهر 18/ 12/ 1382 |